بهاءُالدّین وَلَد
جزو اول
فصل 56
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فخر رازیوزین کیشیوخورزم‏شاهرا و چندین مبتدع دیگر بودند گفتم شما صدهزار دل های با راحت را و شکوفه‏ ها و دولت ها را رها کرده ‏اید و در این دو سه تاریکی گریخته ‏اید و چندین معجزات و براهین را مانده ‏اید و به نزد دو سه خیال رفته ‏اید این چندین روشنایی آن مدد نکرد که این دو سه تاریکی عالم را بر شما تاریک دارد و این غلبه از بهر آن است که نفس غالب است و شما را بی‏ کار می ‏دارد و سعی می ‏کند به بدی و چون بی‏ کار باشید همه بدی کرده شود و تاریک و وسوسه و خیال و سوداهای فاسد و ضلالت پدید آید از آنکه عقل غریب است و نفس در مملکت خود است و آن مملکت از آنِ شیاطین است و این دنیاست که ماحضر است و حجاب است از دَرِ غیب و نزد عاقلان این دنیا حاجتی‏ است بر در غیب. و امّا قسم نیکویی همین سعی کردن است به نیکویی و آلت نیکوی آن است که تا با یار نیک ننشینی‏وجد نکنی و مراقب احوال خود نباشی نغزی و نیکویی پدید نیاید از آنکه این جهانی ‍ست که خار و حشیش بی ‏سعی تو روید و همه بیابان ها و صحراها پر شود. امّا گلزار و درختان میوه ‏دار بی‏ سعی تو پدید نمی‏ آید امّا خیالات صور اسفل و عداوة چون آن خس است که هر ساعتی پیش تو بروید و پدید آید بی سعی تو. اکنون این جهانی ست همچون زره و گرد در یکدیگر شده و شما متحیر مانده و هیچ بیرون شوی نمی ‏بینید آخر از ولایت عدمتان برانگیختند و شما همچون ملخ بر سر این سبزه ‏زار حطام دنیا فرو آمدیت‏ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنْتَشِرٌ چشم را به خیره روی گشاده ‏اید و در شما یک ریزه آب نی از توشۀ آخرت همین توشۀ دنیا ساخته ‏اید و پروبال می‏ گشایید و به هر جایی فرومی ‏نشینید آخر ملخ نیستید که همچنین می ‏کنید که بیضه همین‏ جا بیرون می ‏آرید و همین‏ جا می ‏نشینید. امّا چنان که فرشتگان را پرها داده ‏اند أوُلِیْ أَجْنِحَةٍ مَثْنَی وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ‏مرا نیز همچنان پرها داده ‏اند یکی پرعقل و یکی پرحلم و یکی پرعلم و نظرم به عرش داده ‏اند و دریافتم به دانش الله داده ‏اند و من همچون مدّثّر سر در لباس ارحام و اصلاب داشتم و مرا خبر نبوده است که با من چه کارها دارند از برای ضعیفان آخر زمان که چون مورچۀ اسفل بی ‏قرار و بی ‏ثبات‏ اند به برکت آنکه متابعت من کنند سوارشان گردانند. پس مرا قرین ایشان بدان گردانیدند تا مر ایشان را راه نمایم خود من عزیزی خود را و عزت خود را نمی دانستم گویی که‏ وَ الضُّحَی‏قسم به چاشت گاه نماز چاشت من است‏ وَ اَللَّیْلِ‏ زمان طاعت شب من است که‏ فَتَهَجَّد بِهِ نَافِلَةً لَّکَ.‏اکنون من نیز مدّثّرم در پرده ‏های غفلت تا برخیزم و خود را آگاه کنم‏ که‏ قُمْ فَأَنْذِر وَ رَبَّکَ فَکَبِّر وَاللهُ اَعلَم. بهاءُالدّین وَلَد