جامی هروی
خردنامه اسکندری
بخش ۳۶ - حکایت سبب نارسیدن خلیفه به آن کنیزک نورسیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خلیفه که سلطان آفاق بود به فرماندهی در جهان طاق بود یکی نوش لب بودش اندر حرم همه جان شیرین ز سر تا قدم بدو خاطرش میل بسیار داشت ولی زاجر عقل بر کار داشت به وی محرمی گفت کای کامگار ازین نوش لب کام خاطر برار بگفتا که تاج خلافت به فرق همه زیر فرمان من غرب و شرق نشاید که در پیش این عشوه ساز درآیم به زانوی عجز و نیاز ز طفلی هم آغوش بستر کنم به وی خویشتن را برابر کنم بیا ساقی آن طلق محلول را که زیرک کند غافل گول را بده تا نشینم ز هر جفت طاق دهم جفت و طاق جهان را طلاق بیا مطرب و تاب ده گوش عود به گوش حریفان رسان این سرود که رندان آزاده را در نکاح نباشد به جز دختر رز مباح جامی هروی