میرزاده عشقی
غزل ها و قصیده ها
شمارهٔ ۱ - کوه الوند و شهر همدان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کوه الوند که شهر همدان دامنش است جامه سبز به بر دارد و طوطی منش است صبحدم تازه چو خورشید، بدو تابد نور سنگ هایش زر و آبش همه سو نقره وش است آبشار از کمر کوه، چو ریزد به نظر نقره ذوب شده، از سر زر در پرش است دور شهر از دو طرف، رشته کهساری آن چون دودستی است که معشوقه، در آغوش کش است در پناه صف کهسار، طبیعت همه سوی از زمرد قلمی در کفش و نقشه کش است همه سو دایه جوئیست، که در تربیت است همه جا طفل گیاهیست که در پرورش است وه! از آنگه که یکی تند نسیم، از پس که تند و چالاک چو یک دشت سپه، در یورش است هر درختی به مصافش، سری آورد فرود یا که در کرنش و یا درصدد کشمکش است وه! چه سخت است که انسان به زبانش آرد آنچه از نقشه ایوان جهان، در سرش است تپه (پیر مصلی)، ز جوانی یادش از فر سنجر و از شوکت اهخامنش است خفته با بالش و با ناله چنین می گوید گر چه اندر نظر ساده دهان خمش است که نیرزد به همه لذت پیری خوشی ای در جوانی که چراغانی مشتی کلش است نوشی از لذت آنی خوانی نیش است تو چه دانی همه عمرت پس از آن در عطش است در چنین خرگه خوش، خیمه زشت همدان همچو در سینه گرجی، دل خلق حبش است میرزاده عشقی