صغیر اصفهانی
ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۱۱۲ - اندرز در جلوگیری از انتحار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسکه کاهیده ز بار غم و اندوه تنم خود چو در آینه بینم نشناسم که منم دوش با خویشتنم بود همی گفت و شنود که عجب بی خبر از کیفیت خویشتنم گاه گفتم بجهان آمدنم بهرچه بود من که یعقوب نیم از چه به بیت الحزنم گاه گفتم که کنم صحبت یارانرا ترک بلبلم من ز چه رو همدم زاغ و زغنم گاه گفتم که ز تحصیل چه شد حاصل من جز که افسرد روان جز که بفرسود تنم گاه گفتم چه ضرور است حیاطی که در آن من شب و روز دچار غم و رنج و محنم محبسی یافتم القصه جهانرا گفتم انتحار است از اینجا ره بیرون شدنم خواب بربود مرا صبح ز جا برجستم مرتعش بود ز اندیشه دوشین بدنم گاه گفتم که خود از بام بزیر اندازم گاه گفتم که روم خویش به چه در فکنم عاقبت رفتم و سمی بکف آوردم و بود همه در پیش نظر مردن و گور و کفنم کاغذی را که در آن مایهٔ نومیدی بود بگشودم که بریزم به ملا در دهنم روی آن این نمکین شعر خوش مولانا جلوه گر پیش نظر گشت چو در عدنم من بخود نامدم اینجا که بخود بازروم آنکه آورده مرا باز برد در وطنم کرد این نکته دلم را متوجه بخدای ساخت از یأس بامید و رجا مقترنم مطمئن میشود البته دل از یاد خدا بعد از این جز ز توکل بخدا دم نزنم مستمع گوی مگو بیهوده گوئیست صغیر که جز اندرز و نصیحت نبود درسخنم صغیر اصفهانی