صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۱۸: چه غم که رفت ز من در ره تو جان و تنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه غم که رفت ز من در ره تو جان و تنی فدای همچو توئی صدهزار همچو منی رخت گلست و قدت سرو و طره ات سنبل نیافریده از این خوبتر خدا چمنی هر آنکه زلف سیه دید بر عذاز تو گفت بروی تخت سلیمان نشسته اهرمنی چه حاجتم به ختا و ختن که طرهٔ تو پدید کرده ز هر سوختائی و ختنی برون ز کوی تو حال دل مرا داند غریب در بدر دور مانده از وطنی بزیر تیغ تو عریان شوند مشتاقان بجای آنکه بپوشند خویش را کفنی به شهر عشق بهر کوچه بگذرم بینم به ره فتاده سری یا به خون طپیده تنی تهی ز عشق سری نیست زانکه می نگرم بدست هرکسی از زلف دلبری رسنی بعشقبازی از آن دل نهاده است صغیر که به ز عشق ندیده است در زمانه فنی صغیر اصفهانی