صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰۳: چشم تو مینماید چون آهوی تتاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم تو می نماید چون آهوی تتاری اما به صید دل ها شیری بود شکاری رشک آیدم چه بر خاک ای سروقد نهی پای خواهم که پای خود را بر چشم من گذاری ناصح که منع من کرد از عشق روی خوبان پنداشت عاشقی هم کاری است اختیاری در خیل نازنینان چون یار ما که دارد زلفی بدین سیاهی چشمی بدین خماری گر نیست آسمان را ز ابروی او اشارت چون پیشه کرده دایم آئین کجمداری با زور و زر وصالش کس را نگشته حاصل این در نمی توان زد الا به آه و زاری آن دم که دید چشمم آن زلف بیقرارش دادم عنان دل را در دست بیقراری چون غنچه مرادم نشکفت از لبانش از دیده اشگبارم چون ابر نوبهاری در دور چشم مستش دیوانگی است الحق کس از صغیر خواهد گر عقل و هوشیاری صغیر اصفهانی