صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۶: نیست بازار جهانرا به از این سودایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست بازار جهانرا به از این سودایی که دهی جان پی هم صحبتی دانایی دوش پروانه چنین گفت به پیرامن شمع سوزم اندر طلب صحبت روشن رایی بایدت خون جگر خورد بیاد لب یار نیست در خوان محبت به از این حلوایی رفرف عشق بنازم که برد عاشق را تا بجایی که نباشد دگر آنجا جایی پای لرزان دل حیران ره پر چه شب تار دست گیرد مگر از کور دلان بینایی راستی کجروی چرخ فزون گشت کجاست دست اختر شکنی پای فلک فرسایی دست بیداد جهان ساخته ویران باید پا گذارد بمیان عدل جهان آرایی شادمان باش صغیرا که خدیوی عادل باز طرح افکند از عدل و عطا دنیایی صغیر اصفهانی