صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۵: تا نگردی با خلایق یار بی عز و وقاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا نگردی با خلایق یار بی عز و وقاری چون الف بی اتفاق نوع خود یک در شماری همنشین با زیردستان شو مقام خود بیفزا گز سه صفر از یک دوازده صدو از صد هزاری کن لباس خیرخواهی دربرت تا خیر بینی گرگدای ژنده پوشی ور امیر تاجداری دوش با خاری گلی میگفت در طرف گلستان تا پی آزار خلق استی بچشم خلق خاری هان مبادا قدرتت بیقدرتی را رنجه سازد ای که بهر ام تحان یکچند صاحب اقتداری کی توانی شد حریف مرگ چون از در درآید گر بقوت رستم زالی تو یا اسفندیاری گه گهی آهسته ران دلجوئی از واماندگان کن ایندو روزیرا که بر رخش توانائی سواری عافیت بادت رفیق راه منزل تا بمنزل ایکه از پای صفا کوی وفا را رهسپاری ایفلک بی اعتبار آنست کو دل بر تو بندد با وجود اینکه میداند تو خود بی اعتباری ای سخن پرور صغیری گرچه در صورت و لیکن صدهزارت آفرین گلزار معنی را هزاری صغیر اصفهانی