صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۶۳: خبرم نیست ز سر تا شده سودائی تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خبرم نیست ز سر تا شده سودائی تو در برم گمشده دل تا شده شیدائی تو دمت ای پیر مرا زنده جاویدنمود جان فدای تو و انفاس مسیحائی تو آنچه از موسی و از طور شنیدم دیدم همه را از تو و از سینهٔ سینائی تو گوهری کز پی آن گرد جهان میگشتم یافتم عاقبت اندر دل دریائی تو تو ز مولائی خود بندگی من بپذیر که من از جان شده ام بنده مولائی تو ناتوانم من سودازده ای خضر طریق دست جان من و دامان توانائی تو چه دهم شرح غم خویش که سر دل من همه مکشوف بود در بر دانائی تو سرمه چشم نما خاک ره پیر صغیر تا کند خرق حجب قوه بینائی تو صغیر اصفهانی