صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۵: مرغ قدسم من که در دام بلا افتادهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرغ قدسم من که در دام بلا افتاده ام ای دریغا در کجا بودم کجا افتاده ام نغمه ها در شاخسار باغ رضوان داشتم اندر این ویرانه منزل از نوا افتاده ام جای دارد گر بنالم همچو بلبل روز و شب تا ز یار گلعذار خود جدا افتاده ام جای دارد گر بنالم همچو بلبل روز و شب تا ز یار گلعذار خود جدا افتاده ام عیسی گردون نشینم یوسف قدسی سرشت در تن خاکی به زندان بلا افتاده ام نیستم آگه چه شد دنیا مرا دردم کشید در حقیقت من به کام اژدها افتاده ام آسمان میگرددم بر سر چو نیکو بنگری من چو گندم زیر سنگ آسیا افتاده ام میکشم هرچند رخت خویش در راه صواب باز می بینم که در راه خطا افتاده ام ناله ها دارد هر آنکو افتد از بامی بزد چون ننالم من که از بام سما افتاده ام خرم آنساعت که رو آرم سوی اقلیم نور سالها شد کاندر این ظلمت سرا افتاده ام غیر تسلیم و رضا دیگر مرا تدبیر نیست کاندرین محنت بتقدیر خدا افتاده ام یا علی ای هر ز پا افتادهٔی را دستگیر دستگیری کن من مسکین ز پا افتاده ام کلب درگاهت صغیرم از تو میجویم نجات رحمتی کاندر هزاران ابتلا افتاده ام صغیر اصفهانی