صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۴: ساقی آن میبقدح کن که چو ما نوش کنیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساقی آن می بقدح کن که چو ما نوش کنیم هر چه جز دوست بود جمله فراموش کنیم آتش افروخته غم یکقدح آب عنب آر تا که این آتش افروخته خاموش کنیم خرد و هوش بود مایهٔ غم خوردن ما باده بخشای که دفع خرد و هوش کنیم هوشیارا تو و دانشوری و عقل و صلاح ما برآنیم که خود بیخود و مدهوش کنیم کی شود فصل بهار آید وزان ترک پسر ما به بستان طلب خون سیاوش کنیم فلک ار سنگ بساغر زدمان باکی نیست میتوانیم می از خون جگر نوش کنیم مطربا ساز کن آهنگ دف و نغمهٔ نی تا بکی موعظهٔ بی عملان گوش کنیم پیرهن چیست که جا دارد اگر جامهٔ جان ما قبا در غم آن سرو قباپوش کنیم روی خورشید شود تیره ز دود دل ما هر زمان یاد از آن زلف و بناگوش کنیم دوش با روی چو صبح ام د و تا شام ابد شاید ارما سخن از کیفیت دوش کنیم هیچ مقصود نماند بدل ما هرگاه دست با شاهد مقصود در آغوش کنیم سرگردان بود سر دوش و بپایش چو صغیر بفکندیم کزین بار سبک دوش کنیم صغیر اصفهانی