صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۳۸: بیاور باده ساقی تا دمی حالت بگردانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیاور باده ساقی تا دمی حالت بگردانم روم در مستی و داد دلی از گریه بستانم نه از شوق بهشت و نی ز خوف دوزخم گریان خدا داند بود از بیم هجر دوست افغانم گلستان خیالم را رسیده فصل فروردین گهی چون ابر گریان و گهی چون غنچه خندانم فتادم تا بدام زلفش از خود نیستم آگه ولی اینقدر میدانم سیه روز و پریشانم بامیدی که تا بوسم مگر سم سمندش را بمیدان محبت هر طرف چون گوی غلطانم شدم خاک ره خلق جهانی بلکه بگذارد ز راه مرحمت پا بر سر آنسرو خرامانم عجب راهیست راه عشق کاندر طی آن دایم بود دل همچو من لرزان و من چون دل هراسانم من از خود کی توانم کرد اینره طی مگر یاور شود لطف خدیوانس و جان شاه خراسانم توانائی که گر خواهد کند از گوشهٔ چشمی بدین کمتر ز موری آمر ملک سلیمانم خدیوا خاک درگاهت صغیرم من که شد عمری تو و آباء و ابناء ترا از جان ثنا خوانم نیم مغرور بر خود زین ثناخوانی که این دولت هم از لطف تو دارم وین سخن را نیک میدانم ولی چون نیست احسان ترا حدی و پایانی همی خواهم که هر دم تازه بنوازی ز احسانم صغیر اصفهانی