صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۳۷: دل کشد گه بحرم گاه سوی دیر مغانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل کشد گه بحرم گاه سوی دیر مغانم چه کنم در کف دیوانه فتاده است عنانم چون غم عشق تو ایدوست بپوشم که بمردم چشم خوبنار همی فاش کند راز نهانم همه جا خلق بانگشت نمایندم و شادم که بدیوانگی عشق تو مشهور جهانم نه عجب باشد اگر بی تو من ایجان نه صبورم که توئی قوه دل نور بصر راحت جانم بستم از کون و مکان چشم و بروی تو گشودم الله الله تو شدی ماحصل کون و مکانم از جفای تو شکایت نکنم با من بی دل هر چه خواهی بکن اما ز در خویش نرانم گل بر خار نشان یا که نشان خار بر گل بکنارم بنشین یا بکنارت بنشانم با ختم هستی خود بر سر سودای محبت نه دگر در طلب سود و نه در فکر زیانم هر کسی یافته راهی و در آنره شده پویان من رهی غیر ره خانهٔ خمار ندانم گر تو در مجلس شیخان ریا صدرنشینی من یک از خاک نشینان در پیر مغانم بخدا از در میخانه صغیرا نکشم پای تا بخاک قدم پیر مغان جان بفشانم صغیر اصفهانی