صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۳: سخن از زلف نو گویند دل و شانه بهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سخن از زلف نو گویند دل و شانه بهم می نمایند دو گم گشته ره خانه بهم سوختم ز آتش عشق تو ولی خرسندم که رسیدیم در این ره من و پروانه بهم آشنای تو بدل غیر تو را ره ندهد که نسازند بیک خانه دو بیگانه بهم حرمت کوی تو گر شیخ و برهمن یابند نفروشند دگر کعبه و بتخانه بهم شیخ را پای پیمان زده ام ساقی کو تا رساند لب من با لب پیمانه بهم دوستان بهر من از حالت مجنون گوئید که خوش آید خبر حال دو دیوانه بهم در قیامت برهش باز فرو ریزم جان افتد آنجا چو گذار من و جانانه بهم کمتر از جغد و غراب اهل جهانند صغیر که نسازند در این منزل ویرانه بهم صغیر اصفهانی