صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۱۴: چون یاد از آن زلف سیه و آنخط زنگاری کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون یاد از آن زلف سیه و آنخط زنگاری کنم سرخ اینرخ چونزعفران از اشک گلناری کنم بر آنسرم کز جان و دل هستی بپردازم باو دور است راه عشق و من فکر سبکباری کنم چشمان مست آن پری من دیده ام از چشم خود گر بیخودم عیبم مکن نتوان که خودداری کنم تاتاری از آن طره ام باشد بکف روزم سیه گر آرزوی نافهٔ آهوی تا تاری کنم خو کرده ام با زلف او آنسان که مایل نیستم آزاد خود را یک نفس از این گرفتاری کنم هر دم که یار آید برم چون جام می خندان شوم هر گه کشد پا از سرم مانند نی زاری کنم دور از لب لعلش اگر روزی سرشگم کم شود سازم دل صدپاره خون وزدیده گان جاری کنم از چشم بیمار بتان دایم بود بیمار دل یارب من این بیمار را تا کی پرستاری کنم عزت پس از خواری بود کز خار گل سرمیزند من آن نیم کاندر جهان اندیشه از خواری کنم لطف شه مردان صغیر از بهر من کافی بود گر حیدرم یاری کند من چرخ را یاری کنم صغیر اصفهانی