صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۷: چون روز ازل رخت به میخانه کشیدیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون روز ازل رخت به میخانه کشیدیم امروز عجب نیست که پیمانه کشیدیم در حشر چو پرسند ز کردار بگویم عمری همه را ناز ز جانانه کشیدیم دیدیم چو زنجیر سر زلف بتان را فریاد و فغان از دل دیوانه کشیدیم از طره اش آرند بما تا خبر دل منت ز صبا گاه وگه از شانه کشیدیم از سوختن خود به بر شمع عذارش سدی بره صحبت پروانه کشیدیم یکتار از آن گیسوی پرچین و گره بود آنرشته که در سبحهٔ صد دانه کشیدیم دیدیم چو خلقی همه بیگانه ز عشقد پا یکسر از آن مردم بیگانه کشیدیم تا حشر به میخانه مقیمیم صغیرا چون روز ازل رخت به میخانه کشیدیم صغیر اصفهانی