صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۴: بفشان شکری از لعل لب ای کان نمک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بفشان شکری از لعل لب ای کان نمک کز وجود دهنت خلق فتادند بشک نه همین از غم زلفت رسد آهم بسماک کز غم غبغبت اشگم شده جاری بسمک لطفت افزون بود ایجان ز ملک صد چندان کز بشر لطف پری یا زپری لطف ملک دوش در خویش نمودم سفر اندر طلبت هاتفی گفت بمقصد رسی الله معک نقش شد نام تو بر صفحهٔ دل وین عجبست صفحه صدپاره شد و نقش نمیگردد حک گفتم ای سیمتن از سنگ چرا داری دل گفت این بر زر عشاق بود سنگ محک عشق آن یار گرانست که در بردن آن چون حلال قد من گشت دو تا پشت فلک روزی آید شودت وصل صغیرا روزی شب و روز ار زغم یار نگردی منفک صغیر اصفهانی