صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۵: من و ترا بسخن کرده او بهانهٔ خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من و ترا بسخن کرده او بهانهٔ خویش که خوبگوید و خود بشنود فسانهٔ خویش ببین ببزم که نائی چگونه از لب خود دمد به نای و دهد گوش بر ترانهٔ خویش من و خرابی دل بعد ازین که آن دلبر خراب کرد دلم را و ساخت خانهٔ خویش بدامن ار فکنم طفل اشگ این نه عجب دهم بدامن خود جای نازدانهٔ خویش گرفته مرغ دلم خو چنان بدان خم زلف که یاد می نکند هیچ ز آشیانهٔ خویش بهشت آن تو زاهد همین بس است مرا که خواند پیر مغانم بر آستانهٔ خویش بیاب از دل درویش گوهر مقصود که ساخته است حق این گنج را خزانهٔ خویش روا بود که دهد هر دو کون را از کف صغیر در طلب دلبر یگانهٔ خویش صغیر اصفهانی