صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۶۹: رهد ز زلف تو دل در بر من آید باز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رهد ز زلف تو دل در بر من آید باز اگر که صعوهٔ مسکین رهد ز چنگل باز بیک نگاه تو از هوش آنچنان رفتم که تا بصبح قیامت بخود نیایم باز تو را بکنج لب لعل دانهٔ خالی است که مرغ جان بهوایش همی کند پرواز بغیر چشم تو کز غمزه صید خلق کند بروزگار کس آهو ندیده تیرانداز اگر تو قبله مقصود نیستی از چیست دو ابروی تو بچشم آیدم بوقت نماز چه مظهری تو که لعل لب تو ام وزد بصد چو عیسی مریم کرامت و اعجاز بخاکپای تو کردم نیاز هستی خویش بنازمت که تو هستی هنوز بر سر ناز بغیر روی توام در نظر نمی آید چه در یمین و یسار و چه در نشیب و فراز شگفت نیست ز منصور اگر اناالحق گفت که از تمامی اشیا بر آید این آواز چه رازها که ز پیر مغان شنید صغیر بمجلسی که صبا هم نبود محرم راز صغیر اصفهانی