صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۴: کس از آن زلف و از آن خال نیارد دم زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کس از آن زلف و از آن خال نیارد دم زد که یکی راه ز شیطان و یکی ز آدم زد خلق از مؤمن و کافر همه مفتون ویند غمزه اش راه دل محرم و نامحرم زد عقل بگذاشت بسی قاعده در کار ولی عشق غالب شد و آن قاعده ها بر هم زد چه کند گر نزند دم زانا الحق منصور که خدا بین نتواند دگر از خود دم زد درگه پیر مغان درگه نومیدی نیست در گشایند کس ار حلقه بدان محکم زد دادن تاج به تاج نمد آسان نبود چرخ این سکه به نام پسر ادهم زد پایهٔ رفعتش از چرخ برین میگذرد هر که پا از سر همت بسر عالم زد خنده بر کاسهٔ بشکسته درویش مزن که از این کاسه توان طعنه بجام جم زد شاید ار چون غزل خواجه نشد شعر صغیر قطره پیداست که پهلو نتوان بایم زد صغیر اصفهانی