صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۰: ندهی کام مرا از لب خندان تا چند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ندهی کام مرا از لب خندان تا چند تشنه مانم بلب چشمه حیوان تا چند ای که هر بی سرو سامان ز تو سامانی یافت نکنی یاد من بی سر و سامان تا چند بارها عهد به بستی و شکستی همه را آخر ای سخت دل این سستی پیمان تا چند شربتی هم بچشان ز آب وصالم ایدوست میگدازی دلم از آتش هجران تا چند ای غمت روز مرا کرده چو شب همچون صبح در فراق تو زنم چاک گریبان تا چند بامیدی که فتد دامن وصلت بکفم ریزم از دیده تر اشک بدامان تا چند دگر نراست ز وصل رخ تو خاطر جمع من به یاد سر زلف تو پریشان تا چند تنگ شد حوصله من به قفس ای صیاد دور مانم ز تماشای گلستان تا چند کافر آزردن کافر نپسندد بر خویش ای مسلمان کنی آزار مسلمان تا چند ای امیر عرب ای پادشه ارض و سما تو به ارض غری و من بصفاهان تا چند دارد امید که آید بجوار تو صغیر بنده را ره نبود بر در سلطان تا چند صغیر اصفهانی