صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۳: یار بی پرده عبث پرده ز عارض نگشاید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار بی پرده عبث پرده ز عارض نگشاید رونما جان طلبد تا ندهی رخ ننماید از وفا نام مبر در بر آن شوخ که با وی هر چه مهر تو شود بیش جفایش بفزاید لاف از عقل و دل و دین بر آن مه نتوان زد که بیک غمزهٔ چشم سیه این هر سه رباید هر نفس می طلبم کام خود از یار و لیکن ترسم آخر نفسم در عوض کام برآید منکه در عشق توام خون جگر آب وضو شد جز بمحراب دو ابروی توام سجده نباید نیست انصاف که یار دگری بر تو گزینم که بود در تو ز حسن آنچه ترا باید و شاید شب غم روز جنون زاد برای تو صغیرا می ندانم دگر ا ین روز برای تو چه زاید صغیر اصفهانی