صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۴: نالیدن مهجوران سوز دگری دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نالیدن مهجوران سوز دگری دارد حرفی که ز دل خیزد بر دل اثری دارد گویند نیارد زد کس با تو می گلگون ممکن بود این ام ا خون جگری دارد حال دل من میپرس از ناوک مژگانت چون می گذرد بروی از آن خبری دارد هر جا که دلی باشد از عشق تو مینالد این برق بهر خرمن گویی شرری دارد عشق ارنه فسون سازد گوید که زلیخا را یعقوب دل آزرده زیبا پسری دارد پنهان نتوانم کرد این عشق و جنون دیگر خواهد بظهور آرد هر کس هنری دارد بنیاد غم و شادی بس دیر نمی پاید هر صبح ز پی شامی هر شب سحری دارد هین پیشه بد مگزین هان ریشهٔ بدمنشان هر کرده مکافاتی هر کشته بری دارد بایست صغیر انسان پوید ره حق ورنه این جنبش حیوانی هر جانوری دارد صغیر اصفهانی