صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۸: ببزم دل چو برافروختم ز عشق سراج
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ببزم دل چو برافروختم ز عشق سراج دگر به مشعل خورشید نیستم محتاج چو در سفینهٔ عشقم چه باک از این دارم که بحر حادثه از چار سو بود مواج ببوسه ای ز لبش زندهٔ ابد گشتم دهید مژده که جستم بدرد مرگ علاج ندانم از تو چه اندر سر ا ست مردم را که دیده در بر تیر تو می کنند آماج بماه روی تو نازم که سیم و زر شب و روز طبق طبق ز مه و مهر می ستاند باج من از دو کون به میخانه روی آوردم کجا روم گر از این درگهم کنند اخراج نهم کلاه نمد کج بشکر درویشی که شاه هیچ بجز دردسر ندید از تاج صغیر هستی خود داد از آن بباد فنا که دید عاقبتش می کند اجل تاراج صغیر اصفهانی