صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۵: بطرف باغ هر آن سرو کز زمین برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بطرف باغ هر آن سرو کز زمین برخاست بیاد قامت آن یار نازنین برخاست شمیم طرهٔ پرچین او بسی خوشتر از آن نسیم بود کز سواد چین برخاست کسی نشست ببزم وصال با جانان که در رهش ز سر جان و عقل و دین برخاست نمود عشق به او چون تنم بجان نزدیک دمیکه از سر من عقل دور بین برخاست میانهٔ من و او هر حجاب بود بسوخت ز بسکه از دل من آه آتشین برخاست چو بست نقش تو نقاش کارگاه ازل از او بخامهٔ صنع خودآفرین برخاست صدآفرین بتو بادا که هر که صورت تو بدید در طلب صورت آفرین برخاست نمود سجده بمحراب ابروی تو ملک چو دید صورت معنی ز ماء و طین برخاست شرافتی است نجف را که همچو سرمه ملک کشد بدیده غباری کز آن زمین برخاست مراست مذهب و دین مهر آنکه از تیغش غریو و ولوله از خیل مشرکین برخاست علی که باج شرف از جهان گرفت صغیر چو بهر بندگیش از سر یقین برخاست صغیر اصفهانی