صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۵: آنکه بهر جا عیان طلعت نیکوی اوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه بهر جا عیان طلعت نیکوی اوست ای عجب از چشم خلق از چه نهان روی اوست باز کنند آرزو تا سخنش بشنوند آنکه سرای وجود پر ز هیاهوی اوست غیر ز دیدار او باز ندارد مرا چشم سرم سوی غیر چشم دلم سوی اوست چارهٔ دیوانگی سلسله است و مرا مایهٔ دیوانگی سلسلهٔ موی اوست بزم مرا مشک و عود گر نبود گو مباش مشگ من و عود من جعد سمن بوی اوست قصه دراز است باز هر شب اگر چه ببزم از سر شب تا بصبح صحبت گیسوی اوست قصه مخوان زاهدا دوزخ و جنت تراست دوزخ من خوی یار جنت من روی اوست سروری عالمی، پادشه عشق راست زانکه سر سروران خاک سر کوی اوست از چه فکنده است شور در همه خلق جهان گرنه قیامت صغیر قامت دلجوی اوست صغیر اصفهانی