صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۹: شرح حال من و زلف تو که در گلشن گفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شرح حال من و زلف تو که در گلشن گفت که چو حال من و چون زلف تو سنبل آشفت دوش کردی چو به آهم تو تبسم گفتم مژده ایدل که بباد سحری غنچه شگفت باختم جان بتو ای ابروی جانان و هنوز می ندانم که تو را طاق بخوانم یا جفت بهر من گفت کسی قصهٔ فرهاد و مرا نرود تا ابد از یاد ز بس شیرین گفت چیست خاک در میخانه که هر اهل نظر بروی از اشک روان آب زد و از مژه رفت سخن پیر خرابات به جان می ارزد لیک حرف من و زاهد همه میباشد مفت چشم بیمار بتان دید صغیر و از غم گشت بیمار بدانحال که در بستر خفت صغیر اصفهانی