صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳: جانا ز که آموختی این عشوه گری را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جانا ز که آموختی این عشوه گری را عشاق کشی خانه کنی پرده دری را سرو از تو خجل گشت چو سیب زقنت دید آری چه کند سرزنش بی ثمری را هر لحظه دلم در خم موئیت کند جای خوش کرده فلک قسمت او در بدری را تا کی بفراق گل رخسار تو هر شب هم ناله شوم نالهٔ مرغ سحری را جور فلک و طعنه اغیار و غم یار یا رب چه کنم این همه خونین جگری را از بی خبری مدعیان بی خبرانند زان خرده گرفتند بمن بی خبری را در دست مرا چون هنری نیست همان به بر حضرت او عرضه دهم بی هنری را آباد شدم از نظر پیر خرابات نازم روش رندی و صاحب نظری را دیوانه شود همچو صغیر آن که به بیند از چشم سیه غمزه آن رشگ پری را صغیر اصفهانی