حاجب شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۶: اوست مولی که ز قید غمت آزاد کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اوست مولی که ز قید غمت آزاد کند اوست اعلا که خرابی تو آباد کند اوست سلطان به حقیقت که به دستوری عقل مملکت را تهی از ظلم و پر از داد کند ای که از خنجر خونریز تو خونهاست هدر چون پسندی که زبیداد تو کس داد کند میل استادی لقمان و فلاطون نکند آنکه شاگرد تو از حکمتش استاد کند گر جهان گشت خراب از ستم و ظلم چه باک رند، و سرمست و خراباتیش آباد کند دولت سرمد و ملک ابدت داد خدا بی خبر تفرقه در ملک خداداد کند دادگر غیر خدا نیست خدا را دریاب خیره آنست که از عدل خدا، داد کند آنکه یادش نرودروز و شب از خاطر ما چه شود گر، زمن سوخته دل یاد کند دل بدنیا مده و عشوه او خیره مخر این عروسیست که خون در دل داماد کند صلح و انصاف و مواسات و مواخات تمام چار، رکن است که معمار تو بنیاد کند «حاجب » از عشق تو خواهد هنر و طبع سلیم تا که از حسن بتان قلب جهان شاد کند حاجب شیرازی