ایرج میرزا
قصیده ها
شمارهٔ ۲۹ - در مدحِ امیرنظام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان می ندانم به چه تدبیر به دام آرمشان سه ستمگر پسر ایدون به معلِّم خانه هست و صد بنده به هر راهگذر چون جَمِشان نه به تنها من و یک مملکتی شیفته اند باشدی باخته جان شیفته دل عالمشان بچّۀ حوری و غِلمانند این هر سه به لطف نیست انصاف که خوانند بنی آدمشان هر سه در عصمت و پاکی به مقامی باشند که بجز سایه نباشد دگری محرمشان رُخِشان کعبه و دِلشان حَجَرُالاسودو هست برزنخ چاهی و آن چاه بُوَد زَمزَمِشان گر دو صدسال بگردی به صفا و به وفا نیست شِبهی و نظیری به همه عالَمِشان میهمان کردمشان تا که دل و جان و سری که مرا بود نثار آرم بر مقدمشان بر سرم پای نهادند و دل و جان بردند من به ناچار در آخر بگرفتم کَمِشان مصطفی زاده بُوَد چارمِ آن هر سه اگر در جهان دیده کسی دیو و پری باهَمِشان من به هر یکشان دو سه غزل آموخته ام تا بُوَد مدحِ ولی عهدِ مَلِک همدَمِشان چون بخوانند خداوندِ ادب میر نظام سیم و زر بخشد ز اندازه فزون در دمشان هست با همّتِ شاهانۀ این راد امیر گر به خروار زر و سیم ببخشد کمشان از پیِ سجدۀ درگاهِ ولی عهد چو چرخ آن زر و سیم امیرست که سازد خَمِشان شه مُظَفَّر که پیِ چاکریش پادشهان خط نوشتند و نهادند بر آن خاتَمِشان تا جَهانست به مانندۀ این عید و بهار کس مبیناد بجز شاد دل و خُرَّمشان جسم و جانند به قول حکما شاه و وزیر حق تعالی نکند هیچ جدا از هَمِشان ایرج میرزا