میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۱: آشکارا، روز طعن و لعن زندان میکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آشکارا، روز طعن و لعن زندان میکنی شب نهانی روی در کوی لوندان میکنی روزها بیگانه، شبها آشنائی، آفرین شیخنا بر تو که رندیها برندان میکنی پابکش از بیخودی، بردار دست از بیخودان ای مدلس چون تو کار خود پسندان میکنی پیر گشتی، ریخت دندانت، ز لعل کودکان باب دندان می پسندی آب دندان میکنی باده نوشانی که با ایشان کشی می تا سحر از ریاشان صبحدم در حبس و زندان میکنی در حضور عامه با یاران همدم از جفا چهره را از سخت روئی همچو سندان میکنی خویش را بر منبر و انبوه را بر ریش خویش ای مزور تا بکی گریان و خندان میکنی عیب رندان میکنی روز و شب از سالوس و زرق روز و شب باز آنچه رندان میکنند آن میکنی لعن بر منبر مکن چندان بشیطان ای لعین هر چه شیطان کرده تو شیطان، دو چندان میکنی با چنین عیب و دغل بر خلق کردی مشتبه کار را، شیخا مگر تو چشم بندان میکنی اینهمه سهل است شیخا یک سخن دارم بتو تا بکی آزار جان مستمندان میکنی دعوی هوش و خرد داری تو بیهوشا، چرا این همه نا بخردی با هوشمندان میکنی میرزا حبیب خراسانی