میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۹: روزی فتد آخر که من این دام ببرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزی فتد آخر که من این دام ببرم زین ننگ برون آیم و این نام بدرم از صحن سرا پرم ناگه بلب بام وز بام بناگاه سوی چرخ بپرم شهری همه روباه و همه ماده بجز منک روباه نیم، ماده نیم، شیرم و نرم بحر هنر و شیر عرینم که ز گردون چون بحر همی جوشم و چون شیر بغرم من آهوی صحرائیم از شهر گریزان جوشم همه روزی است که در دشت بچرم از بام بدر میجهم از در بسوی بام اکنون که ببستند برخ راه مفرم یاران وطن نامه فرستند برایم که زود بیا گر نروم کورم و کرم هم مالک خویشم من و هم بنده خویشم خود را بفروشم بخود و باز بخرم هم خیر ز من زاید و هم شر که در این ملک هم زاده خیرم من و هم زاده شرم ای بار خدا باز نما راه بد و نیک بر من که ندانم که چه نفع است و چه ضرم میرزا حبیب خراسانی