میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۲: چنان دیوانه و بیهوش و مستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنان دیوانه و بیهوش و مستم که از مستی نمیدانم که هستم تو پیمودی قدح عذرم درست است اگر می خوردم و ساغر شکستم چو موج افتان و خیزان میروم مست ولی بحرم اگر در خود نشستم چو گردم گرد صحرا، لیک اگر باد نشیند از سرم، چون خاک پستم چو تیرم بر هدف خواهم نشستن گر از دست کمانداران بجستم چو ماهی میدوم با سر سوی بحر گر این صیاد بگذارد ز شستم ز بام خود بدام خود فتادم گر از قید خودی جستم، برستم خدا را ای خداوندان رحمت که من دیوانه و حیران و مستم ندارد قوت برخاستن پای بده ای راهرو دستی بدستم تو بگشا کز ره بیدانشی من بدست خویش پای خویش بستم میرزا حبیب خراسانی