میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۹۰: چه خوش است آنکه شبی از سر شب تا بسحر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه خوش است آنکه شبی از سر شب تا بسحر با تو خسبیم بیک بالش و در یک بستر بر نگیریم سر از بالش تا بانگ خروس بر نداریم سر ار بستر تا گاه سحر بخوریم از دهن تنگ توهی نقل و نبات ببریم از لب گلبرگ توهی قند و شکر گه ببوسیم بشوخی ز دهانت چه قدح گه بگیریم ز تنگی بمیانت چه کمر لیکن این حال محال است که از جور رقیب نتوانم بگذرگاه بروی تو نظر گر میسر شود، از دوست ندارم امید ور تصور شود، از بخت ندارم باور هر چه آید بسر از دوست نشاید گله کرد کوی عشق است و ره مشغله و جای خطر عاشق از جا نرود گر همه یکجا برود عقل و دین و دل و جان، مال و منال و سرو زر میرزا حبیب خراسانی