میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۷: هر دم بشارتهای دل از هاتف جان می رسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هردم بشارت های دل از هاتف جان می رسد هرکس که از جان بگذرد آخر به جانان می رسد یک دم میاسا روز و شب مردی بجو دردی طلب چو جان ز درد آمد به لب ناگاه درمان می رسد ره گرد راز آید ترا شیب و فراز آید ترا چون ترک تاز آید ترا آخر به پایان می رسد این خانه چون ویران شود، معمور و آبادان شود این سر چو بی سامان شود، ناگه به سامان می رسد ای مبتلا ای مبتلا برکش صلا برکش صلا در دل اگر رنج و بلا روزی به مهمان می رسد اندیشه و اندوه و غم، رنج و تَعَب، درد و الم هر یک نهد در دل قدم با حکم و فرمان می رسد بر دل اگر باری بود، بار غم یاری بود در پا اگر خاری بود، خار از گلستان می رسد میرزا حبیب خراسانی