میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۵: ایخوش آنروزیکه شمعی بود و پروانه نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ایخوش آنروزیکه شمعی بود و پروانه نبود در مقام آشنائی حرف بیگانه نبود عقل از بیگانگی حرفی نهاد اندر میان ورنه در زنجیر زلفت جای دیوانه نبود از خم زلفت شبی تاریک بود اندر میان کاندر او از مهر رخسار تو افسانه نبود ما بقیدت نزپی این زلف و این خال آمدیم صید بودیم آنزمان کین دام و این دانه نبود بر لب پیمانه نوشان حرفی از لعل لبت بود اگر، جز قول جام و راز پیمانه نبود این خیالات محال اندر دل ساغر نبود وین سخنهای پریشان بر لب شانه نبود ترکی آمد در خراسان فتنه و آشوب خاست ورنه در این شهر نام از چین و فرغانه نبود اشک ما موجی زد و برخاست سیلی ناگهان ورنه گنجی بود پنهانی و ویرانه نبود بیحسابی احتساب آورد ورنه احتیاج گردش پیمانه را تسبیح صد دانه نبود میرزا حبیب خراسانی