میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۰: قاصد آمد سحرگه از بغداد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قاصد آمد سحرگه از بغداد خبر خوشدلی بیاران داد وقت عشرت رسید و آخر شد ذکر تسبیح و خواندن او راد سر مستان رسید باز از راه بکف او کلید گنج مراد اول از روی فیض و رحمت عام در میخانه امید گشاد باده آورد و سفره ای گسترد چنگ و عود و سبو و جام نهاد گفت با خوب و زشت و خرد و بزرگ همه از بد سرشت و نیک نهاد که بیائید سوی درگه دوست با دل پر امید و خاطر شاد خم پر از باده گلشن آماده کرم پیر میفروش زیاد چه عجب خانه ایست میخانه که همیشه ز باده باد آباد هر که آمد بسوی این درگاه یافت مقصود و برگرفت مراد شاه عالم شد آنکه بر این در سر افتادگی بخاک نهاد هر که همراه ماست بسم الله ما که رفتیم هر چه بادا باد تو مگوزاد و توشه همره نیست لطف او توشه، همت او زاد میرزا حبیب خراسانی