میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۱: تا می بکیش زاهد و مفتی حرام شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا می بکیش زاهد و مفتی حرام شد ما را فضای میکده بیت الحرام شد بر چرخ بود خانه معمور و بر زمین بیت المقدس است که میخانه نام شد در کیش عشق بود که رندان مست را شاهد پیمبر آمد و ساقی امام شد در باده چهر یار کند جلوه دگر اکنون ببزم عیش که آئینه جام شد در کوی عشق خاک شو ایدل که خاک بود آنکش نصیب جرعه کاس الکرام شد چون شحنه میفروش شد و شیخ باده نوش رندان شهر را همه عالم بکام شد قومی بسوی کعبه و قومی بسوی دیر تا قسم ما از این دو عمایت کدام شد یکجرعه انگبین ز لب آمیز ای حکیم این شیخ را بسر که که نعم الادام شد وارونه گشت سبلت زاهد بیک قدح جامی دگر دهید که کارش تمام شد یک جلوه کرد قامت ساقی که شیخ شهر آمد برقص و گفت قیامت قیام شد جز ریش انبهش نبود دام مکر و فن این سفله کو بشعبده شیخ الانام شد لب بر لب پیاله مگر می نهد حبیب هر صبح و شام کین همه شیرین کلام شد میرزا حبیب خراسانی