میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۹۷: کس نیست که از لعل تو دشنام شنیده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کس نیست که از لعل تو دشنام شنیده است وز حسرت آن لب، لب خود را نگزیده است رخ سرخ و لبت سبز و کبود است و بگور است آن روی که بوئیده و آن لب که مکیده است آن لعل ز گفتار بگو بهر چه رفته است و آن رنگ ز رخسار بگو از چه پریده است می خورده و ساغر زده و عربده کرده بیخود شده وز خانه ببازار دویده است صد بار بدو گفته ام از صحبت نا اهل پرهیز کن، اما چه کنم خود نشنیده است این خانه به تاراج شد این خیمه بیغما چون خانه خدا سفره چنین عام کشیده است این میوه خورد آنکه چنین رخنه نموده است این گنج برد آنکه چنین نقب بریده است شیرین شده آن غوره که دیروز ترش بود فرداش بچینند که امروز رسیده است یکروز ببینی که گریبان تو گیرد این خون که بدامان من از دیده چکیده است یکروز بپرسی که بپای تو خلد باز این خار که در چشم من از مژه خلیده است غیر از دل مجروح حبیبت که در آنشهر زآمیزش اغیار ز کوی تو رسیده است صیدی دگر از قید کمند تو نجسته است مرغی دگر از دام هوایت نپریده است میرزا حبیب خراسانی