صفی علیشاه
بحر الحقایق
بخش ۲۳۱ - عبدالمعز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کند عبدالمعز را در تولی حق از اسم معز بر دل تجلی فزاید هر زمان بر اعتزازش بهر شیئی نماید دلنوازش بر اشیاء جمله او عزت پناهست بهر ذی عزتی خود پادشاه است به بستان عزت گل آشکار است گیاه تلخ نامطبوع و خوارست گهی باشد که از بهر علاجی تو را بر آن گیاهست احتیاجی در اینجا عزت او بین که چونست ز صد بستان گل قدرش فزونست به بخشی دربهای او چمنها بحفظش پرده پوشی از سمنها در اینساعت که این اعزاز وحد یافت از آن عبدالمعزعون و مدد یافت که او اسم معز را هست مظهر بود ز و عزت ار زد حلقه بر در بعالم پس نباشد خوار چیزی عزیز است از حق ارداری تمیزی شود قدرش بجای خویش معلوم برون از جای خود خوار است و محروم بعزت پس بهر شیئی او دخیل است چه عز در هستی اشیاء اصیل است مبین خوار ار که چیزی زهر ریز است بجائی ز هر مارت هم عزیز است صفی علیشاه