صفی علیشاه
بحر الحقایق
بخش ۱۹۳ - العارف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز عارف گوش کن گر مرد راهی بذات و وصف و فعل حق گواهی بود عارف کسی کو را دهد حق شهودش در صفات و ذات مطلق و ز آن اشهاد او را هست حالی که باشد معرفت بی احتمالی ز حالی کز شهودش گشت حادث همانا معرفت را اوست باعث بود فعلش خدائی زانکه بیناست بفعل حق از آن شد کار او راست بمیرد جمله از خلق و صفاتش شود پس بر صفات الله حیاتش شود در ذات حق ذاتش چو فانی خود آنرا عارف ارخوانی توانی چنین شخصی بمعنی حق شناس است جز این عارف شدن و هم و قیاس است هر آنچیزی که بروی واقعی تو باو بر قدر دانش عارفی تو بحق چون ره ندارد علم و ادراک ز خود باید در او فانی شدن پاک که از راه فنا عارف توان شد ز سر من عرف واقف توان شد صفی علیشاه