صفی علیشاه
غزل ها
شمارهٔ ۵۳: در طواف حرمم گفت بگوش آگاهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در طواف حرمم گفت بگوش آگاهی حلقه میکده را هم به ادب زن گاهی بینی از مروه میخانه صفای رخ دوست گر کنی سعی و در آن حلقه بیابی راهی نیست در صومعه سودی بخرابات گرای قلب خود نقد کن از صحبت صاحب جاهی عرفاتیست در دوست که عشاق رسند اندران کوی نه هر بیخبری خود خواهی همت پیر مغان بین که ز رندان همه عیب دید و پوشید و در اکرام نکرد اکراهی جو ز عشاق کرم زاهد بیچاره گداست بکف آور گهر از مخزن شاهنشاهی هیچ سائل ز در میکده محروم نرفت بکجا کرد توان رو ز چنین درگاهی خوشه از خرمن صاحب کرمی بر که بقدر پیش او حاصل کونین کمست از کاهی یوسف مصر معانی توئی آخر ز چه روی می کنی عمر گرانمایه تلف در چاهی روز خود بی می و معشوق مکن شب همه عمر خردسال است که یک هفته بود بی ماهی قدمی هم بصفا بر در میخانه گذار تا مگر دست تو گیرند صفی اللهی صفی علیشاه