صفی علیشاه
غزل ها
شمارهٔ ۴۶: گفتم که بجام تست خون دل ناچیزم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم که بجام تست خون دل ناچیزم گفتاکه بود خونها در ساغر لبریزم گفتم بجهان صد شور انگیخته از لب گفتا پس ازین بینی شوری که برانگیزم گفتم دل سودائی مجنون شد و صحرائی گفتا که به بند آید چون طره فرو ریزم گفتم که قیامت هاست ای پرده نشین از تو گفتا که قیامت بین آن لحظه که برخیزم گفتم بگرفتاری جویم ز که دلداری گفتا دل اگر داری از زلف دلاویزم از سلسله کار دل هر چند که شد مشکل زلف تو نه بگذارد کز سلسله بگریزم کشتند بغمخواری در ناله و در زاری مرغان شباهنگم مستان سحر خیزم برخاست صفی آسان خود از سر عقل و جان تا با غمت از پیمان بی این دو بر آمیزم صفی علیشاه