جامی هروی
یوسف و زلیخا
بخش ۳ - ترتیب دلایل هستی واجب تعالی نمودن و ترغیب به تامل در آن فرمودن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلا تا کی درین کاخ مجازی کنی مانند طفلان خاک بازی تویی آن دست پرور مرغ گستاخ که بودت آشیان بیرون ازین کاخ چرا زان آشیان بیگانه گشتی چو دونان جغد این ویرانه گشتی بیفشان بال و پر ز آمیزش خاک بپر تا لنگر ایوان افلاک ببین در رقص ازرق طیلسانان ردای نور بر عالم فشانان همه دور شباروزی گرفته به مقصد راه فیروزی گرفته ولی هر یک چو گوی از جنبش خاص به چوگان ارادت گشته رقاص یکی از غرب رو در شرق کرده یکی در غرب کشتی غرق کرده شده گرم از یکی هنگامه روز یکی شب را شده هنگامه افروز یکی حرف سعادت نقش بسته یکی سر رشته دولت گسسته چنان گرمند در منزل بریدن کزین جنبش ندانند آرمیدن ز رنج راهشان فرسودگی نی میان را درد و پا را سودگی نه چه داند کس که چندین در چه کارند همه تن رو شده رو در که دارند به هر دم تازه نقشی می نمایند ولیکن نقشبندی را نشایند عنان تا کی به دست شک سپاری به هر یک روی «هذا ربی » آری خلیل آسا در ملک یقین زن نوای «لا احب الآفلین » زن کم هر وهم و ترک هر شکی کن رخ «وجهت وجهی » در یکی کن یکی بین و یکی دان و یکی گوی یکی خواه و یکی خوان و یکی جوی ز هر ذره بدو رویی و راهیست بر اثبات وجود او گواهیست بود نقش دل هر هوشمندی که باید نقش ها را نقشبندی به لوحی گر هزاران حرف پیداست نیاید بی قلمزن یک الف راست درین ویرانه نتوان یافت خشتی برون از قالب نیکو سرشتی به خشت از کلک انگشتان نوشته ست که آن را دست دانایی سرشته ست ز لوح خشت چون این حرف خوانی ز حال خشت زن غافل نمانی به عالم این همه مصنوع ظاهر به صانع چون نه یی مشغول خاطر چو دیدی کار رو در کارگر دار قیاس کارگر از کار بردار دم آخر کزان کس را گذر نیست سر و کار تو جز با کارگر نیست بدو آر از همه روی ارادت و زو جو ختم کارت بر سعادت جامی هروی