صفی علیشاه
غزل ها
شمارهٔ ۲۲: دو چشم مست تو برشان یکدگر گوهند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دو چشم مست تو برشان یکدگر گوهند که رهزن دل و دین از اشاره و نگهند کمان کشیده بدل بستی ار که ره چه عجب که ابروان تو هر یک حریف صد سپهند مگیر خورده خدارا بعقل و دانش من که ذکر زلف تو چون رفت این و آن تبهند چو لعبتی تو نگارا که گلرخان جهان به پیش روی اصیلت براستی شبهند من از غمت نه ببیت الحزن نشستم و بس چه یوسفان که ز عشق رخت اسیر چهند به آن امید که گیرند دامن تو کف نشسته بر سر راهت شهان چو خاک رهند زجان سبوی خراباتیان کشند بدوش ببوی وصل تو آنان که یار خانقهند بغمزه تو سپردم روان و دل بلبت بخون این دو گواهند و خویش بیگنهند مکن ملامتم ار ره مقصدی نرسید که دام راهروان آن دو طره سیهند صفای عشق صفی از حریم میکده جو که ساکنان درش نور بخش مهر و مهند صفی علیشاه