بلند اقبال
بخش دوم - داستان گل و بلبل
بخش ۳۸ - درمکافات: یکی خواست کز گل بگیرد گلاب - گل افکنددر دیگ وبر رویش آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی خواست کز گل بگیرد گلاب گل افکنددر دیگ وبر رویش آب به زیرش همی آتش تیزکرد به گرمی چوآتش شد آن آب سرد چو آن آب در دیگ آمد به جوش صدائی از آن دیگم آمد به گوش که می گفت آن آب با گل سخن که ای نازنین چهر نازک بدن چه کردی که افتاده ای در عذاب نمی بینم از بهر تو فتح باب بگفتاگل ای آب آتش مزاج که ارند عالم به تواحتیاج من ازخودگناهی ندارم سراغ ولی چند روزی که بودم به باغ مرا عاشقی بود بلبل به نام که او را به من بودعشقی تمام دمی می شدم گر زچشمش نهان همی بر فلک می شد از او فغان نمی گشت یکدم ز پیشم جدا دل وجان همی کرد بهرم فدا به شوخی بپایش زدم بسکه خار مکافاتم این است در روزگار بلند اقبال