بلند اقبال
بخش دوم - داستان گل و بلبل
بخش ۳۵ - هلاک شدن بلبل از رفتن گل: چوگل رفت از صحن گلشن برون - دل بلبل از درد شد غرق خون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چوگل رفت از صحن گلشن برون دل بلبل از درد شد غرق خون چنان ازجگر آه وافغان کشید که گفتی اجل ازتنش جان کشید همی خارکن خوان شد از هجر گل همی اندر افغان شد از هجر گل گهی پرزنانگشت بر گرد خار چو اوپاسبان بوددر کوی یار گهی چون خم باده در جوش شد گه ازشدت درد بیهوش شد چو بعد از زمانی بهوش آمد او چو نی در فغان وخروش آمد او چنان شورش انداخت اندر چمن که یعقوب در کنج بیت الحزن همی گفت خالی بود جای گل عمل آمد آخر تمنای گل گل آخر به در رفت از دست من زد آتش بر این طالع پست من ز بس کرد افغان ز سودای گل بیفتاد و جان داد در پای گل بمیرد بلی عاشق از عشق دوست ولی در بر دوست مردن نکوست بلند اقبال