بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۷۲: مگر گشتی اسیر سروقدی چون من ای قمری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر گشتی اسیر سروقدی چون من ای قمری که بندی چون دل خودبینمت بر گردن ای قمری به چوب از باغ سروت را نماید باغبان بیرون خرامان سوی باغ آید اگر سرو من ای قمری مگو درروزگار ار هست همچون سرو من کوکو که سرو تو ندارد چشم وزلف رهزن ای قمری گرفتم سروتودارد قدی رعنا چو سرومن ولی کس سیم ساق است وکجا سیمین تن ای قمری کس ار سرومرا بیندمن از این رشک می میرم تو سروت جلوه گر باشد به هر مردوزن ای قمری نشستن بر سر سرو این نه شرط دوستی باشد به دشمن چون توگستاخی کندکی دشمن ای قمری بلند اقبال را دائم بود این آرزو در دل که باشد چون تو با سرو خود اندر گلشن ای قمری بلند اقبال