بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۶۰: نگرددماه نوطالع گر از رخ پرده برداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگرددماه نوطالع گر از رخ پرده برداری نروید سرو در بستان به بستان گر گذار آری توئی آن بت که دین بت پرستی را دهند از کف اگر بینند رویت را برهمن های فرخاری دگر از هند سوی فارس نارد کاروان شکر تعالی الله ز شیرین لب ز بس قندوشکرباری چه حاجت آنکه مشک آرنداز چین وختن دیگر تو اندر چین زلف خویش از بس مشک تر داری غم عشق تومی باشد گران باری به دوش من مکن وامانده ام از درد هجر خودز سربازی به دامان وصالت کی رسد دست من مسکین به حال من کند رحمی ز فضل خود مگر باری بلند اقبال شاید گردد آزاد از غم هجرت کند گردون اگر شفقت کند طالع اگر یاری بلند اقبال