بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۵۸: اگر از زلف تودر دست من افتد تاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر از زلف تودر دست من افتد تاری پا به هر جا نهم از مشک شودتاتاری ماه بودی چورخت داشت اگر گیسوئی سروگشتی چو قدت بودش اگر رفتاری چشم مست تو ز بس هوش وخرد برده زدست نیست درعهد تودیگر به جهان هشیاری تومگر شانه زدی گیسوی مشکل افشان را که دراین شهر نمانده است دگر عطاری گفتی ازناله من خلق نخوابند به شب من در آن وقت که نالم نبود بیداری چون من از عشق تودلداده اگر بسیار است چون تودرحسن نباشد به جهان دلداری ترسم آنگه شوی آگه ز بلنداقبالت که نباشد زمن سوخته دل آثاری بلند اقبال